سلام
خیلی مردد بودم که این وبلاگ را بزنم یا نه. نمی دونستم از پسش بر میام یا نه و الآن هم نمی دونم ون حس غریبی که من را به ایجاد این وبلاگ ترغیب میکرد ارضاء میشه یا نه.
نمیخواستم یک کاری را شروع کنم و بعد وسطش جا بمونم. اما بالاخره هر جوری بود خودم را راضی کردم. به خودم گفتم: یه سری حرف ها و دغدغههایی هست که شاید اینجوری بتونم اون ها را بروز بدم. و امروز در اولین لحظات عید فطر مهمان پارسی بلاگ شدم تا به برکت این عید پاک در کارم موفق باشم.
پارسی بلاگ را انتخاب کردم چون برام مثل یک هیئت میمونه. با برو بچه های مذهبی و با حال. هر کسی یه گوشهای از کار هیئت را دست گرفته. یکی بالای منبر داره موعظه می کنه، یکی مداحی می کنه، یکی چایی میده ، یکی دم در کفش جفت میکنه و ... . به من هم یک بورد دادهاند و گفتهاند هر چی میخوای توش بنویس. هرچی که به درد بچه هیئتیها بخوره. و من مصمم و با اراده از امروز شروع کردم. به آینده امیدوارم و هم به دوستانی که از طریق این وبلاگ خواهم جست، چشم دارم.
عید فطر
روز وداع عاشقان با بهترین لحظات قرب معشوق
و روز درود بر آیندهای که امید دارند بر عهد خود با خدای خویش باقی بمانند.